۱۹

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم  

واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا 

یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی  

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد 

برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه 

ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی 

اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد