۳۶

 

 

برو بالا، بازم بالا تر، آره .. برو .. پله ها زیادن .. خسته ات می کنه ! نفس نفس می زنی، خسته می شی، نا نداری، هر سه تا لابی، استراحت می کنی و نفس می گیری و بازم می ری بالا ! آره دیگه، نتیجه سفره خونه و روزی دو پاکت اسی بلک که از این بهتر نمی شه ! میشه ؟؟ گلوت درد گرفته و آب دهنت رو بزور قورت می دی و بازم میری بالا، هر از گاهی سرفه های خشک میان سراغت و دستتو به سینه ات می گیری و کمرت خم میشه و سرفه می زنی پشت سر هم ! نه ~ از رو نمیری و می ری! قول داده بودی یکبار دیگه بری بالا و دیونگیت بنمایش بذاری .. که آهای آدماوی که نشستید اون پائین و تماشا می کنید! جیخ می کشید، داد می زنید، بلند بلند می خندید، انگار اومدید سینما! و اینبار نوبته منه که روی پرده آسمون اکران بشم ./ 

 

واستا ! همینجا استوپ کن، یه فلاش بک به عقب ..  

 

چادر زدی تو کویر ! آخیش ! چقدر هوا سرده اینجا .. کیسه خوابتو رو رگه رگه های کویر پهن می کنی و می ری زیرش تا گرمت بشه ! اینقدر سوسولی که سریع پاهات یخ می زنن .. خودتو جمع می کنی اون تو و دستات رو ها می کنی تا گرم بشن! آروم آروم چشماتو باز می کنی و خودتو رو تو دل اقیانوس ستاره ها پیدا می کنی .. چه فانوسای خوشگلی! چشماتو آروو می بندی و سرت رو بطرف آتیش می چرخونی .. گرمای آتیش صورتت رو نوازش می کنه و خواب میاد سراغت .. آخ !  روانی این لالائی جیرجیرکام که یرام با ویالون سل می زنن .. دوس نداری احساست رویائی بشه، بهوین دلیل سریع چشماتو باز می کنی و خودت رو غرق تو رویا می بینی .. چقدد شبای سرد کویری رو دوس دارم .. جاااااان ! 

 

این سکانسها از جلو چشمات رژه میرن .. رویا ...... دیگه رسیدی به انتهای دکل! هوا سرد شده ! فردا اول مهره .. می ری جلو و لباستو می پوشی و چشماتو باز باز نگه می داری و با قدرت خودتو از بالای ارتفاع ۴۰ متری پرت می کنی پائین .. چه لذتی داره .. ترسه یا لذت ؟  باد سرد تو چشات می خورن و تو با چشات می بینی که چقدر بدنت شتاب گرفته و داری با سرعت به زمین میرسی .. تصمیم میکیری بدنت رو جمع کنی و زانوهاتو تو بغل بگیری .. عین فلوتینگ یا همون غوطه خوردن لاک پشتی .. اوه! با زمین ۳ ۴ متر بیشتر فاصله نداری که الانه که با صورت برخورد کنی با زمین و مغزت متلاشی بشه اون کف که یه هو کش عمل می کنه و مثل یا سنگ پرتابت می کنه بالا .. سوت میشی .. احساس غرور می کنی که زمین نخوردی و دستاتو از هم حالا دیگه باز می کنی و مثل یه عقاب که تو آسمون پرواز می کنه، با غرور تا جایی که نیروی کشش کش بهت اجازه میده میری ... آهان .. چه لذتی داره .. دوباره کش بهت اجازه نمیده و ایندفعه وارونت می کنه و به سمت مخالف پرتابت می کنه .. شدی یه بازیچه، یه ملعبه، که هر طرف که عشقش بکشه پرتت کنه و تو حالشو ببری ..