290

روزه و روزگار دیگه .. هیچ کاریشم نمیشه کرد. باید گورتو گم کنی و مثه همیشه کوله ات رو بندازی رو دوشتُ بذاری بری ! چندان فرقیم نمیکنه که نگات به سنگفرش خیابونا باشه یا آدما و شخصیتهای متزلزشون که هر چه زمان میگذره تو به عقایدت بیشتر ایمان میاریُ به خودت میبالی که چیزائی رو میفهمی که دیگرون بعداً بهش می رسن ! که البته این مسئله برای خود آدم کمی آزار دهنده است ... 

بهتره که بری و یه کارای عقب افتاده ات برسی و بفکر سلامتی دندونا و جسمت باشی و بذاری احمقا رو به حال خودشون که دیر نیست روزگاری که به پشت دستشون می زننُ هی حسرت گذاشته و کاراشون رو می خورن ... اینکه بازم داری به برنامه ی شنا کردنتُ و کارت گرفتنُ و ثبت نام فکر می کنی خودش جای بسی امیدواریه ... اینکه تو حرفـــــــــــ برا گفتن داریُ و آروم آروم حرفاتُ از رسانه های مختلف، خودشون می خونن و میشنون و چه بخوان و چه نخوان به همون سمتُ سو هل داده میشن !! اینکه اخبار موفقیت های پی در پی ات تو عرصه علاقمندیهات به گوششون میرسه، برات کافیه !

289

هیچ معلومه چه خبره ؟ جنگ هفتاد و دو ملته انگاررر ... 

امروز یاده اومد یکی از رفقا بنا به سوژه روز گفته بود که : 

عنــّـــاب به لب و شکـّــر به دندون  

این سوز کون است نه درد دندون !!