دیشب می گفت !
پسر ... چقـــدددد صدات زخمیه !
میگفت ! چقددد بغض صدات و زخمای دلت ..
عجب هارمونی داره !
میگفت : از عشق پنهونت چرا چیزی نمی گی ؟
این دل رو بنداز دوررررررر .. !
چقد این خنجر ِروزگار بهش چاک داده ..
و سکوتـــــــــ و ا شــــــــــ کـــــــــ .. !
ساز ِ شکسته خوش آواز تر است ...
یک نفر مست پیش می آید
کوزه در دست پیش می آید
چه کسی گفته عاشقی جرم است
اتفاق است، پیش می آید؟!!
زندگی باید کرد ،
گاه با یک گل سرخ ،
گاه با یک دل تنگ،
گاه باید رویید در پس این باران،
گاه باید خندید بر غمی بی پایان ...
از مـن دور شـویـد ؛
دور
دورتـر .
از هـر طـرف بـتـوانـم
بلاتکلیفی زندگی ام را
گردن رهگذرانی می اندازم
که به هر راهی مرا کشانده اند ..