کــــاش اینبار ..
جــــاده ای که روبرویم قرار گرفته ..
مرا به تــــو !
آری .. فـــ قـــ طـــ به تو برساندددد ..
که سیـــــر و خـــــــــالی گشته ام ..
از هــــر آنچــــه غیــــر تــــــــوست ..
خــــــدای مـــــــن ..
هوا که پیرهن پوشیدههوا که میز صبحانه را می چیندهوا که گوش می دهد به شعرهام هوا که لب بر لبم می گذاردهوا که داغم می کندهوا که هوایی ام کردههوا که حواسش نبود،این شعر است و از پنجره بیرون رفت
هوا
که پیرهن پوشیده
هوا
که میز صبحانه را می چیند
هوا
که گوش می دهد به شعرهام
هوا
که لب بر لبم می گذارد
هوا
که داغم می کند
هوا
که هوایی ام کرده
هوا
که حواسش نبود،این شعر است
و از پنجره بیرون رفت