که دوست دارم درخت سبزی باشم که تو میان جانش آتش می زنی ...
که دوست دارم از سایه سرد گلدسته ها،
از آبی آرام نقش و نگارهایشان رهایم کنی و آتش در این گلستان سبز بزنی ...
و حال ..
من ..
با تو .. !
آتش پرستم و از سایه ها بی زار ...
من از سایه گریزانم ..و از این آتش ِعشقت بسوزد دین و ایمانم
من از سایه گریزانم ..
و از این آتش ِعشقت
بسوزد دین و ایمانم