۱۹

من همون جزیره بودم خاکی و صمیمی و گرم  

واسه عشق بازی موجا قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موجا 

یه نگین سبز خالص روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی توی قلبم پا گذاشتی  

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد 

برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار نفسم برید تو سینه 

ابر و باد و دریا گفتن حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی 

اما تا قایقی اومد از من و دلم گذشتی

۱۸

رو تن زخمی جاده کی غم رفتنو کاشته
کی تو غربت خیابون قاب خورشید و شکسته
کی تو شهر عشق و رؤیا شعر نفرین و نوشته
کی برای من تنها کوه غم رو جا گذاشته
کی تو اوج قصه ها من و بی صدا گذاشت
تو کوچ پرنده ها کی تو خوابم پا گذاشت
برای قلبای خسته بگین آسمون بباره
زیر پای پاک بارون یه کسی گلی بکاره 

تن زخمی زیر بارون دیگه مرهمی نداره
میشه تن پوش خیابون چون دیگه جایی نداره
جاده خالی حالا من و رو تنش میکاره
رو تن زخمی جاده  کی دیگه پاشو میذاره