آی ماه ِمجنون .. !
آنچه که دروغ است .. یاوه هایی که همه قبل از هم خوابگی هایشان بهم می گویند .. دروغ همین نفسهایی است که می گوئی بهم می دهیم .. ما چیزی نفرت و تهوع نیاموخته ایم که نثار یکدیگر کنیم !
اینجا دنیای دروغ و نفرت و تزویر است ..
دنیای ما نه با بارون پاک می شود و نه با برف سپیددد !
شاید بوی خاک ِبارون خورده کمی طراوت بخش باشد ..
نه .. !
اگر همینطور سال نو شود و نوروز آید ..
هیچ جوانه ای در من سبز نخواهد شد !
من براستی مرده ام ..
سردِ سرددد ...
من رفتنهایم را آنقدر ممارست کرده ام که نه نای ماندن دارم و نه پلی برای بازگشت ..
من محکومم به رفتن و نابودی ..