283

حالا دیگه این توئی و اینم بقیه راهی که چشم دوخته به تو ! توئی که حتی نمی دونی جای این جاده واستادی .. توئی که دیگه حالت از هر چه جاده و راهه بهم می خوره، توئی که فقط چشمت بع دهن آدمای تو کافست که دود سیگاری که از دهنشون بیرون میآد چقدر پیچ و تاب میخوره و تو کجای این پیچ تاب زندگی لعنتی هستی که لحظه لحظه تو رو به گا داده ! توئی که دوست داری سرتم مثه همین دودای پیچیده تو کافه اونقدر بچرخه که بترکه و محو بشه ! توئی که دوس داری تنهائی خودت رو لابلای همین آدمای تو کافه بگذرونی و فقط به روزا و سالای از دست رفتت فکر کنی که « سگ مذهب آشغال ! کجای محاسبات زندگیت اشتباه شد و کجا چرتکت رو بد و ناجور انداختی که حالا روحت و وجودت شده مثه چکای برگشتی که سَنّار ارزش مادی نداره و وختی می بینیش یاد همه بدهکارایی می افتی که حتی چک هم بشون ندادی » ! که حالا بسط نشستی و دوس داری واسه قدوم مبارک و خوش یمن حضرت عزرائیل فرش قرمزی پهن کنی و یه گاو خوشگل هیکلی ماده هو گذاشتی کنار دستت که به پاش قزبونی کنی ! که دیگه نه عرررر زدنات فایده ای داره و نه گریه ها و بی خوابی های شبونه ای که جدیدا با ارواح خبیثه و طیبه گاها به اشتراک گذاشتیشون .. که حالا فقط دوس داری مثه یه بت عیار به هر شکل و فرمی دربیای تا این گذشته تخمیت رو لحظه ای فراموش کنی و این زنچیر لعنتی که بسته شده به دست و پا و روح و جسمت پاره کنیش .. که لابلای سلول سلول بدنت، تک تک رگهای خونی که تو وجود و جسمته، پشت دونه دونه موهای مردونه تنت، زیر لایه اول پوستت و خلاصه همه اونچه که « مهدی » رو تشکیل داده، زجر و درد ممزوج شده و تو هم  هیچ کاریش نمی تونی بکنی ...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا 1390,09,30 ساعت 04:13 ب.ظ http://FEKREAJIB.BLOGSKY.COM

آخ منم...
فرقش تو کافشه

... 1390,10,02 ساعت 10:15 ق.ظ

باید اعتراف کنم با همه دردی میگی خیلی خوب می نویسی حستو
دردش خوب نیست قلمت خوبه

دعا می کنم بارون خوردمون خوب خوب بشه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد