گوشه تک تک برگه های تقویم سبز رنگ جیبیم رو یه رمان سیاه بستم و عزادار همه روزام ! چه نوروز باشن و چه نباشن ! اینجا شب یلدا با شب عید با شب عاشورا هیچ فرقی نمی کنه عزیزم !
برای منم فرقی نکرد درد از همون سر شب مثه خوره افتاد به جونمو تا ته این شب لعنتی با تنم دست و پنجه نرم می کردو عین خیالش هم نبود که باید یه امشبو توی این مهمونیه کذایی آروم باشه مهمونی که تموم شد تا اومدیم کپه مرگمونو بذاریم هر چه خورده بودیمو نخورده بودیم بالا آوردیم که باید خالی میشدم که باید خون میشد بیمارستان هم نصیب ما بود شب یلدا
یلدات مبارک
خوبی ؟
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام./
آپم نکردی که ...
برای منم فرقی نکرد
درد از همون سر شب مثه خوره افتاد به جونمو تا ته این شب لعنتی با تنم دست و پنجه نرم می کردو عین خیالش هم نبود که باید یه امشبو توی این مهمونیه کذایی آروم باشه مهمونی که تموم شد تا اومدیم کپه مرگمونو بذاریم هر چه خورده بودیمو نخورده بودیم بالا آوردیم که باید خالی میشدم که باید خون میشد بیمارستان هم نصیب ما بود شب یلدا