شب بود خسته بودم
چشامو بسته بودم
خورشید سر زد و من
پیشت نشسته بودم
چشمامو باز کردم
دیدم ازت خبر نیست
دیدم تو دنیا
از تو عزیز تر نیست
با من بمون ..
انگار عادت شده برامون که اگه کسی رو دیدم افتاده رو زمین و دست یاری بمون دراز کرده، یه لگدم ما بش بزنیم ! چرا ما آدما اینقد نامردیم ؟؟ بابا یکی نیس بیاد بگه اون آدم حسابت کرده، ازت کمک خواسته، تو باید به فکر دزدی و بدبخت کردنش باشی ؟ باید بشینی براش نقشه بکشی ؟؟ اینم شد مرام ؟ دمتون گرم بابا !