۱۱

من از صدای گریه تو
به غربت بارون رسیدم
تو چشات باغ بارون زده دیدم...

چشم تو همرنگ یه باغه
تو غربت غروب پاییز
مثل من از یه درد کهنه لبریز...

با تو بوی کاهگل و خاک عطر کوچه باغ نمناک
زنده میشه...

با تو بوی خاک و بارون عطر ترمه و گلابدون
زنده میشه...

تو مثل شهر کوچیک من هنوز برام خاطره سازی
هنوزم قبله معصوم نمازه...

تو مثل یاد بازی من
تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من عزیز و پاکی...

۱۰

من میگم منو شکستن چشم فانوسم و بستن
تو میگی خدا بزرگه ماهو میده به شب من
من میگم اخه دلم بود اونکه افتاده به خاکه
تو میگی سرت سلامت اینه ها زلال و پاکه
اینکه فاصله ها رو نمیشه با گریه پر کرد
یکیمون بهار سرخوش یکیمون پاییزه پر درد
من میگم فاصله مرگه بین دستای تو تا من
تو میگی زندگی اینه حاصل عشق تو با من
من میگم حالا بسوزم یا که با غصه بسازم
تو میگی فرقی نداره من که چیزی نمیبازم
من میگم اینجا رو باختی عمری که رفته نمیاد
تو میگی قصه همین بود تو یک برگی توی این باد

من میگم منو شکستن چشم فانوسم و بستن
تو میگی خدا بزرگه ماهو میده به شب من
من میگم اخه دلم بود اونکه افتاده به خاکه
تو میگی سرت سلامت اینه ها زلال و پاکه
اینه ها زلال و پاکه اینکه فاصله ها رو
نمیشه با گریه پر کرد یکیمون بهار سرخوش
یکیمون پاییزه پر درد من میگم فاصله مرگه
بین دستای تو تا من تو میگی زندگی اینه
حاصل عشق تو با من من میگم حالا بسوزم
یا که با غصه بسازم تو میگی فرقی نداره
من که چیزی نمیبازم من میگم اینجا رو باختی
عمری که رفته نمیاد تو میگی قصه همین بود
تو یک برگی توی این باد من میگم حالا بسوزم
یا که با غصه بسازم تو میگی فرقی نداره
من که چیزی نمیبازم من میگم اینجا رو باختی
عمری که رفته نمیاد تو میگی قصه همین بود
تو یک برگی توی این باد من میگم حالا بسوزم
یا که با غصه بسازم تو میگی فرقی نداره
من که چیزی نمیبازم من میگم اینجا رو باختی
عمری که رفته نمیاد تو میگی قصه همین بود
تو یک برگی توی این باد